من چند سالی بود که به ازدواج فکر می کردم، اما همیشه یک ترس پنهان از اینکه نتوانم از عهده مسئولیت هایش بربیایم داشتم. این ترس برایم مثل دیواری بود که جلوی پیشرفتم را می گرفت. بعدها فهمیدم بخشی از این ترس به این برمی گردد که هنوز آمادگی قبول تغییرات زندگی مشترک را نداشتم و باید بیشتر روی خودم کار می کردم.
بعضی وقت ها فکر می کردم کسی که با او ازدواج می کنم باید کامل و بی نقص باشد. ولی بعد از چند رابطه که گذراندم، متوجه شدم این انتظار غیرواقعی فقط باعث می شود فرصت های خوب را از دست بدهم. الان می دانم اشکالی ندارد اگر طرف مقابلم هم مثل من نقص هایی داشته باشد، مهم این است که بتوانیم با هم رشد کنیم.
من چند سالی بود که به ازدواج فکر می کردم، اما همیشه یک ترس پنهان از اینکه نتوانم از عهده مسئولیت هایش بربیایم داشتم. این ترس برایم مثل دیواری بود که جلوی پیشرفتم را می گرفت. بعدها فهمیدم بخشی از این ترس به این برمی گردد که هنوز آمادگی قبول تغییرات زندگی مشترک را نداشتم و باید بیشتر روی خودم کار می کردم.
بعضی وقت ها فکر می کردم کسی که با او ازدواج می کنم باید کامل و بی نقص باشد. ولی بعد از چند رابطه که گذراندم، متوجه شدم این انتظار غیرواقعی فقط باعث می شود فرصت های خوب را از دست بدهم. الان می دانم اشکالی ندارد اگر طرف مقابلم هم مثل من نقص هایی داشته باشد، مهم این است که بتوانیم با هم رشد کنیم.